English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8841 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She had a heart attack . U قلبش گرفت ( حمله قلبی )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His heart stopped beating. U قلبش از کار ایستاد
push the panic button <idiom> U از ترس قلبش فرو ریخت
He has a harsh exterior but a kind heart. U ظاهرش خشن است ولی قلبش مهربان است
velimirovic attack U حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics U حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte U حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
heartier U قلبی
spuriousness U قلبی
heartfelt U قلبی
cordials U قلبی
cordial U قلبی
cardiac U قلبی
infelt U قلبی
heart felt U قلبی
hearty U قلبی
heartiest U قلبی
systole U انقباض قلبی
diastole U انبساط قلبی
heart shaped U قلبی شکل
good f. U خوش قلبی
cordiform U قلبی شکل
heart disease U مرض قلبی
heartiness U قلبی بودن
kind heartedness U خوش قلبی
haemacardiorrhagia U سکته قلبی
heart attacks U حملهی قلبی
heart attack U حملهی قلبی
obcordate U قلبی معکوس
cordate U قلبی شکل
genially U با خوش قلبی
built up frog U قلبی ریل
heart failure U سکته قلبی
half-hearted U غیر قلبی
cardiac impulse U تکانه قلبی
cardiac output U برونده قلبی
cardiac cycle U چرخه قلبی
cardiac output U بازده قلبی
cardiovascular U قلبی- عروقی
cardiopulmonary U قلبی- ریوی
cardiac dyspnea U تنگ نفسی قلبی
cardiorespiratory system U دستگاه قلبی- تنفسی
cardiovascular system U دستگاه قلبی- عروقی
defibrillator U الکتروشوک [قلبی] [پزشکی]
cordiality U مودت قلبی مهربانی
sweetheart neckline U یقه قلبی شکل
rio treaty U اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot U بیک حمله دریک حمله
hysteroid U حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic U حمله تشنجی شبیه حمله
To have ones heart in the right place . U آدم خوش قلبی بودن
eclipses U گرفت
eclipsed U گرفت
eclipse U گرفت
eclipsing U گرفت
solar eclipse U گرفت خورشید
lunar eclipse U گرفت ماه
the wind rises U بادوزیدن گرفت
dynamic dump U رو گرفت پویا
eclipe of the moon U ماه گرفت
tethanus U گرفت عضلانی
dump U رو گرفت روبرداری کردن
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
he went his way U راه خودراپیش گرفت
the doctor bled me U دکتراز من خون گرفت
originals U که از آن می توان کپی گرفت
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
original U که از آن می توان کپی گرفت
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
he talked himself hoarse U انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
A surge of anger rushed over me . U سرا پایم را فرا گرفت
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . U نظرش را گرفت ( جلب کرد )
Accidents wI'll happen . U جلوی اتفاق رانتوان گرفت
It was engraved on my mind . U درزهنم نقش گرفت ( بست )
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
He was granted a grade promotion. U یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
Where can I contact Mr …. ? U کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
This idea took root in my mind. U این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy . U شادی تمام وجودش را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . U مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
melchizedek U > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
tantalus U تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Accidents wI'll happen. U چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
target date U زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
air brush U برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
cordial understanding U تفاهم قلبی و صمیمانه حسن تفاهم
whole hearted U خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
the lancet was infected U نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables U الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking U حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
offensive <adj.> U حمله
offensives U حمله
spell U حمله
spelled U حمله
spells U حمله
assaulting U حمله
sallies U حمله
sally U حمله
seizure U حمله
onslaughts U حمله
onslaught U حمله
assailment U حمله
offence U حمله
hysteria U حمله
assault U حمله
offenses U حمله
foray U حمله
forays U حمله
thrusts U حمله
thrusting U حمله
thrust U حمله
assaults U حمله
seizures U حمله
epileptic fit U حمله
falling sickness U حمله
inroad U حمله
ictys U حمله
impugnation U حمله
wide open U حمله
impugnment U حمله
time cut U ضد حمله
stound U حمله
offense U حمله
attacking line U خط حمله
besetting U حمله پی در پی
aggression U حمله
counter U حمله
countered U حمله
countering U حمله
venue U حمله
venues U حمله
onset U حمله
assaulted U حمله
offense,etc U حمله
attack U حمله
campaigned U حمله
campaign U حمله
fittest U حمله
fits U حمله
fit U حمله
attacks U حمله
campaigning U حمله
campaigns U حمله
canvassing U حمله
canvass U حمله
canvassed U حمله
canvasses U حمله
attacked U حمله
attacking [style of play, player] <adj.> U حمله
onrush U حمله
air attack U حمله هوایی
assailable U قابل حمله
air strike U حمله هوایی
rusher U حمله کننده
lunges U حمله ناگهانی
play marker U طراح حمله
frontcourt U منطقه حمله
quintain U هدف حمله
blow in U حمله از میان خط
attack zone U منطقه حمله
polerio's gambit U حمله فگالتو
anxiety attack U حمله اضطراب
lunge U حمله ناگهانی
an air raid U حمله هوایی
absence attack U حمله غیاب
aggressors U حمله کننده
aggressor U حمله کننده
to be down up U حمله کردن بر
charge U خطای حمله
sorties U حمله ناگهانی
to fall on U حمله کردن
sortie U حمله ناگهانی
to fallirrto a f. U حمله کردن
slot U شکاف در خط حمله
to make a pounce U حمله کردن
slots U شکاف در خط حمله
sally U حمله ورشدن
to makea raid.on U حمله کردن بر
Recent search history Forum search
1pedal pamping
1اصلاح ترجمه
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com